زندگی کردن زنده بودن است life is live

یک دنیا مطلب برای زندگی خوب

زندگی کردن زنده بودن است life is live

یک دنیا مطلب برای زندگی خوب

نداء الی اخواننا البحرینیین

                                                       نداء الی اخواننا البحرینیین

اخوانی الاعزاء من بعید اسلم علیکم و اشاطرکم و اواسیکم بقلب ملوه الحزن و الاسی للمصیبات التی المت بکم.

قلبی و قلوب اسرتی معکم و منعم بحبکم. و ینبض لکم داءما و ادعو الله ان ینصرکم و یوفقکم فی جهادکم المقدس

                           یحیی الاسلام                                یحیی البحرین و شعبها الابطال

یادی از حسین پناهی

یادی از حسین پناهی

ساده زیستی و نوع متفاوت بینش مرحوم حسین پناهی از جهان عده زیادی را تحت تاثیر قرار داد. نوع نگاهش، سادگی کلامش، او کسی بود که ساده به دنیا آمد و ساده از دنیا رفت؛ حسین پناهی دژکوه در ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهرستان کهگیلویه (دهدشت-سوق)در استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ی آیت الله گلپایگانی رفته بود و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت.چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود. از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است، ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.حسین به تهران آمد و در مدرسه ی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند. پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه های خودش ساخت که مدت ها در محاق ماند. با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت. نمایش های دو مرغابی درمه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد او یکی از پرکارترین و خلاق ترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود. به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و طنز تلخش بازیگر نقش های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعربود. و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد،این مجموعه ی شعر تا کنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است. من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم قانون را دوست دارم ولی از پاسبان می ترسم عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم کودکان را دوست دارم ولی از ائینه می ترسم سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم من!!! من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم! کارنامه هنری فیلم ها : گذرگاه /گال/تیرباران /هی جو/نار و نی /در مسیر تندباد /ارثیه /راز کوکب/ سایه خیال/چاووش /اوینار /هنرپیشه/مهاجران /مرد ناتمام /روز واقعه/آرزوی بزرگ/بلوغ /مریم مقدس /قصه های کیش ( اپیزود اول، کشتی یونانی ) /بابا عزیز مجموعه های تلویزیونی : محله بهداشت/گرگها/رعنا/آشپزباشی/کوچک جنگلی/روزی روزگاری/مثل یک لبخند/ایوان مدائن/خوابگردها/هشت بهشت/امام علی/همسایه ها/دزدان مادربزرگ/آژانس دوستی/شلیک نهایی/آواز مه کتابها: من و نازی/ستاره/چیزی شبیه زندگی/دو مرغابی درمه/گلدان و آفتاب/پیامبر بی کتاب/دل شیر علاوه بر اینها دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است.«سلام خداحافظ» و « ستاره». جوایز : >> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهاجران) [ دوره ۱۱ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۱ ] >> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (در مسیر تندباد) [ دوره ۷ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۶۷ ] >> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال) [ دوره ۹ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۶۹ ] >> برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال) [ دوره ۹ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) -  حسین پناهی در روز ۱۴ مرداد۱۳۸۳ بر اثر ایست قلبی در منزلش فوت کرد ولی پیکر او در خانه اش واقع در خیابان جهان آرا در حالی که سه روز از مرگش می گذشت توسط دخترش پیدا شد. به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد . این جهانی که همش مضحکه و تکراره تکه تکه شدن دل چه تماشا داره! چه میهمانان بی دردسری هستند مردگان به شمعی و سکوتی قانعند . من می خوام برگردم به کودکی نمی شه . کفش برگشت به پامون کوچیکه پل برگشت توان وزن ما رو نداره و اما حرف‌های اکبر عبدی در مراسم بزرگداشت حسین پناهی در یاسوج؛ سینما - سرفیلم دیالوگ‌ها را می‌نویسند و از چند وقت قبل به ما می‌دهند که بخوانیم وحفظ کنیم ولی باز هم اشکال داریم، چه برسد به سخنرانی! متاسفانه یا خوشبختانه من حرف زدن خیلی خوب بلد نیستم به دلیل این که من تراشکاری و قالبسازی خواندم و سواد آکادمیک ندارم و الان هم اگر قراره وقت شما را بگیرم، یک بخاطر این که دستور داده‌اند و دو، این که احساسات درونم را در مورد حسین عزیز یک جوری برای همشهریانم و هم محله‌ای‌های حسین بگم. ضمن عرض سلام خدمت همه حسین دوستای عزیز و خدمت همه مردم شریف و هنردوست و هنرمند یاسوج. استاد کاویانی گفت ماها اولین بار کجا با حسین عزیز آشنا شدیم. من نقش بابای حسین را بازی می‌کردم در محله بهداشت و حسین هم نقش پسر من را بازی می‌کرد و هر دو بشر اولیه می‌شدیم. شاید به دلیل این که جفتمون درون کودک و ساده‌ای داشتیم. این انتخاب صورت گرفته بود البته حسین از من خیلی شریف‌تر بود. من چون هفت سال توی بازار شاگردی کردم یک سری زبلی‌ها و سیاست‌هایی دارم ولی حسین خیلی آدم شریفی بود. ما به اتفاق استاد کاویانی و مرحوم ژیان و بقیه دوستان بیشتر محو شخصیت حسین شده بودیم که این آدم چقدر بی‌نیاز است و چقدر راحت زندگی می‌کند. بشر از وقتی که حس نیاز می‌آید سراغش، دیگه برای خودش زندگی نمی‌کند و در خدمت اون نیاز است. از روز اولی که حسین را شناختم این حس نیاز را در خودش کشته بود و اصلا نیازی نداشت. شاید جالب باشد براتون بدانید که حسین در تهران چطوری زندگی می‌کرد. یادم می‌آید یک روز به اتفاق حسن میرباقری سراغش رفتیم. توی محله مجیدیه توی یک اتاق یک چراغ والور داشتند که هم روش غذا گرم می‌کردند و هم چایی درست می‌کردند و هم برای گرم کرد. اتاق استفاده می‌کردند. درست زمانی بود که گفت‌وگوی من و نازی را کار کرده بود یا فیلم سایه خیال را بازی می‌کرد. یک آدم هنرمند مثل حسین نباید زندگی مادی‌اش اینگونه بود. تا جایی که می‌دانید هراز گاهی از زن و بچه دور بود. می‌گفت روی شغل وامونده ما نمی‌شه حساب کرد اکبرجون، مثل مقنی‌ها می‌مونیم یه وقت‌هایی کار هست ولی از پاییز به بعد باید برویم زیر کرسی تخمه بشکنیم و منتظر زنگ در بمونیم، چون حسین تلفن هم نداشت. رسید به جایی که بهش جایزه دادند برای یک فیلمی، سه دنگ یک خانه‌ای را که از کرج فاصله داشت خرید. آب گرم‌کن نداشت، ولی همیشه خوشحال بود، اگه پولی داشت با رفیق‌هاش می‌خورد. یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن، گفتم حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟ گفتم، آره گفت من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت، من فقط دوستش داشتم. ما از هنرمند انتظار داریم صادق باشه، انسان باشه و خاکی باشه. بعضی وقت‌ها هنرمند بودن به آدم بودنه و سخت است هنر انسان بودن. من سه سال پیش رفتم مکه و با خدا صحبت کردم، گفتم خدایا من یه قولی می‌دهم ولی نمی‌تونم صد در صد قول بدهم، نود درصد سعی می‌کنم دروغ نگم؛ آقا اینقدر سخته، اینقدر سخته که بعضی وقت‌ها می‌گویم خدایا من می‌آیم پیشت توبه کنم؛ آخه نمی‌شه! حسین آدم بسیار راستگویی بود و اصلا حس نیاز نداشت. درون کودکش را هیچ‌وقت اجازه نداده بود که بزرگ بشه چون آدم وقتی بچه است تمام زندگی‌اش با یک شکلات این ور و اون ور می‌شود. ما می‌توانیم ساعت‌ها راجع به خصوصیت‌های شیرین حسین حرف بزنیم، ولی چه فایده حسین که زنده نخواهد شد. به نظر من دست به دست بدهیم کاری کنیم که وقتی آدم‌هایی مثل حسین از پیش ماه می‌روند ما روسیاه و خجالت‌ زده نباشیم. چرا باید برای حسین ماشین پراید سوار شدن آرزو باشد. بعد از کار آقای لیالیستانی یک پراید می‌خرد و … متاسفانه وقتی حسین فوت کرد من کانادا بودم و سه چهار هفته است که آمدم، آنجا که شنیدم به قول آقای کاویانی باورنکردنی بود. چون حسین آدمی نبود که حسود باشد، آدمی نبود که حرص داشته باشد، چون آدم‌هایی که اینطوری هستند ممکنه سکته بکنند ولی آدمی مثل حسین چرا؟!! بیشتر با خودم هستم؛ سعی می‌کنم دروغ نگم، سعی می‌کنم سالم باشم، سعی می‌کنم عاشق باشم، سعی می‌کنم اگر یه روزی نتوانستم مثل حسین باشم حداقل ادای حسین و آدم‌های مثل حسین را دربیاورم. چون دنیای ما به قدری صنعتی و مزخرف شده که بشر خسته است و افسرده، مرض قند بیداد می‌کند، جوان‌هامون ناخن‌هاشون را می‌خورن، دست و پاشون را تکان می‌دهند … می‌گن وای به روزی که بگندد نمک، من که باید بخندانم مرض قند گرفتم بنابراین سعی کنیم که عاشقانه هم دیگر رو دوست داشته باشیم و به همدیگر دروغ نگوییم. ما با اون‌ور آبی‌ها فرقمان توی معرفت و انسانیتمون است. دلم می‌‌خواست برای عروسی بچه‌های حسین می‌آمدم ولی خب قسمت این بود که اینطوری خدمت شما برسم. دلم نمی‌‌خواست گریه کنم ولی دست خودم نبود … نوکر همه شما. انشاء‌الله که همیشه شاد باشید.

ویرایش هر صفحه از هر سایتی که می خواهید با یک ترفند ساده

ویرایش هر صفحه از هر سایتی که می خواهید با یک ترفند ساده

شما در طول روز سایت ها و صفحات زیادی را توسط مرورگر در اینترنت مشاهده میکنید. این صفحات هر کدام ساختار و قالب های متفاوتی دارد. اما شاید دوست داشته باشید هر صفحه ای که میبینید را خودتان دستکاری کنید! عکس ها را کوچک و بزرگ کنید ، نوشته ها را تغییر دهید ، جدول ها را بالا و پایین کنید و تقریبأ یک ویرایش کلی را در صفحه انجام دهید و آن را به فرمی که دوست دارید تبدیل کنید. در این ترفند قصد دارم یک راه بسیار جالب را به شما معرفی کنم که بدون هیچ برنامه ای و تنها از طریق مرورگر اینترنتی تان و یک کد ، هر سایتی که دوست دارید را تغییر دهید و آن را دستکاری کنید. تنها مشکلی که وجود دارد اینست که نمیتوان آن برای همیشه ذخیره کرد! یکبار امتحان کردن این ترفند خالی از لطف نیست.بدین منظور:
به سایت و صفحه ای که قصد ویرایش آن را دارید بروید.
به عنوان مثال در همین صفحه موجود در Balatarin4U که مشغول خواندن این ترفند هستید.
سپس کد زیر را Copy کرده و در Address Bar (نوار آدرس) مرورگر Paste کنید و Enter بزنید
پس از زدن Enter پیغام خاصی نمایش داده نمیشود.
تنها حالت صفحات تغییر میکند.
اکنون موس را بر روی قسمت های مختلف صفحه ببرید ، میبینید که میتوانید سایز عکس ها را تغییر دهید ، متون را جابجا کنید و تقریبأ یک ویرایش کامل انجام دهید.
همان طور که ذکر شد پس از رفرش صفحه همه چیز به حالت قبلی باز میگردد.
این ترفند بر روی کلیه مرورگرها قابل اجراست.

a message for japanese

people of japan im very sorry for this happen that occur for you now one of my big wish is that can back to regular life very soon

چیزی به نام شانس وجود ندارد

7 راز جهانی،از افراد خوش شانس!؟

همگی ما افرادی را دیده‌ایم که همیشه خوش‌شانس هستند. این افراد کسانی هستند که همواره موانع را از پیش‌پا برداشته و بسیار کمتر از دیگران ناامید می‌شوند و به نظر می‌رسد که موفقیت راحت‌تر به سمت آنها می‌آید. گویی موقعیت‌های خوب مرتبا به آنها روی می‌آورد البته آنها سخت کار می‌کنند، اما این توضیح کاملی در مقابل رفتار روزگار با آنها نیست چراکه خیلی از مواقع به نظر می‌رسد که لیاقت و شایستگی یک سری افراد دیگر از آنها بیشتر است.

شاید برخی تصور کنند که این افراد از بدو تولد به اصطلاح «پیشانی‌نوشتشان» خوب بوده، اما خوشحال باشید چراکه چنین چیزی صحت ندارد و سرنوشت کسی از بدو تولد رقم نمی‌خورد بلکه افراد خوش‌اقبال تنها 7 راز ساده دارند که شما هم می‌توانید آنها را در زندگی خود به کار ببندید و شانس و اقبال را در زندگی تجربه کنید. وقتی که شما نیز این راهکارها را در زندگی شخصی‌تان انجام دهید، مسائل اطراف کم‌کم شروع به تغییر می‌کنند. شغلتان از راه‌هایی که انتظارش را نداشتید بهتر می‌شود. موقعیت‌های بهتری به دست می‌آورید و سرانجام به جایی می‌رسید که می‌بینید دیگران، شما را هم فردی خوش‌شانس خطاب می‌کنند.

آیا حاضر هستید تا بخت و اقبال و شانس بهتری را در زندگی به دست آورید؟ پس این 7 راز را بخوانید و آنها را عملی کنید. 

راز اول - افراد خوش‌اقبال به شانس اعتقادی ندارند! اخیرا محققی با 10 تاجر موفق به منظور تالیف کتابی درخصوص «نقش شانس در موفقیت» مصاحبه کرد. تقریبا هیچ یک از آنها به شانس اعتقادی نداشتند، بلکه تنها راجع به جریانی از اتفاقات غیرمنتظره صحبت می‌کردند که به صورت روزمره در زندگی آنها رخ می‌دهد. به نظر می‌رسید که آنها دوست نداشتند از کلمه «شانس» استفاده کنند چراکه در این صورت راهی برای کنترل آن وجود ندارد، اما آنها یاد گرفته‌اند که کنترل این جریان غیرمنتظره ممکن است. مهم نیست که این جریان را چه می‌نامید بلکه مهم این است که این جریان برای شما هم رخ دهد.

 راز دوم‌ - اتفاقات بد برای آنها هم رخ می‌دهد.چند راه برای خوش‌شانس بودن وجود دارد. مفیدترین و معمول‌ترین راه، یافتن فرصت در درون مشکلات است. همیشه در دل مشکلات، معجزه‌ای وجود دارد.فرض کنید 2 نفر با هم همسایه هستند و شهرشان دارای یک مشکل معمول است مثلا دچار آلودگی شدید هواست. در حالی که همه در حال غر زدن درخصوص این مشکل هستند یکی از این افراد تصمیم می‌گیرد که این مشکل را حل کند و نه‌تنها برای همسایگانش مفید باشد بلکه از این مسائل سود هم ببرد. همسایه فقط به مشکل نگاه می‌کند، اما فرد اول عمیق‌تر نگاه کرده و موقعیتی می‌یابد.همه شانس‌های بزرگ در حل مشکلات بزرگ نهفته هستند. به نظر می‌رسد که تشخیص مشکلات و نیازهای اساسی و تبدیل آنها به یک فرصت بهترین تعریف برای شانس باشد. مثلا در مورد بیل گیتس، بسیاری از افراد تجارت گیتس را مورد انتقاد قرار می‌دهند، اما باید بپذیرید که او قبل از دیگران فرصت را دیده و از آن استفاده کرده است.پس بهترین و قابل کنترل‌ترین راه برای ایجاد شانس در دستان خودتان است.

راز سوم - بیشتر افراد به خاطر ترس از شکست، کار را رها می‌کنند.اگر ندانید که درصد موفق شدنتان چقدر است تا چه حد حاضر به شروع یک کار و ادامه آن هستید؟ خیلی از مواقع رخ می‌دهد که برخی چیزهایی که ما از آنها به عنوان شکست یاد می‌کنیم در واقع زود رها کردن آن کار بوده است. قبل از این که واقعا شکست بخوریم. در اکثر مواقع ما به قدر کافی تلاش نمی‌کنیم و هرگز در کل زندگی‌مان شکست واقعی را متحمل نمی‌شویم، فقط کار را زود رها می‌کنیم و به تلاش خود ادامه نمی‌دهیم. فهم این مطلب شما را واقع‌بین‌تر می‌کند. با خود فکر کنید که اگر کمی بیشتر در آن موقعیت خاص قرار می‌گرفتید چه رخ می‌داد؟! اگر کار را سریع رها نمی‌کردید چه می‌شد؟ آیا با ادامه تلاش و نترسیدن از شکست احتمالی، امکان موفقیت بیشتر نمی‌شد؟مطمئن باشید که با این طرز تفکر، زندگی‌تان شروع به تغییر می‌کند و درصد موفقیت‌تان بالا می‌رود و بالطبع شانس‌تان بیشتر می‌شود.

راز چهارم - شرط‌بندی روی بازنده‌ها، شما را بازنده می‌کند.افراد خوش‌شانس دوردست‌ها را دیده و شرط‌بندی می‌کنند؛ اما یک شرط‌بندی حساب شده! این افراد، محکم و سرسخت هستند اما می‌دانند که چگونه باید موقعیت‌ها را تشخیص داده و طبقه‌بندی کنند.چه چیزی یک موقعیت خوب را می‌سازد؟
 اول باید ببینید که کارتان باعث یک مشکل شایع و گسترده می‌شود؟
دوم این که آیا افرادی که آن مشکل را دارند حاضرند پول کافی برای حل مشکل‌شان‌ بپردازند؟
سوم این‌که آیا ارتباط با افرادی که آن مشکل خاص را دارند راحت است؟
چهارم این که آیا راه‌حل مورد نظر واقعا مفید است؟اگر نتوانستید به تمامی این سوال‌ها پاسخ دهید باید بدانید که خواهید باخت و شانس به شما روی نخواهد آورد 

راز پنجم- بهترین موقعیت‌ها و شانس‌ها از طریق دیگران به شخص روی می‌آورند.شانس خوب تقریبا هرگز در تنهایی به سراغ ما نمی‌آید. مطمئنا تعداد زیادی از مردم مقدار قابل‌توجهی پول را در خیابان یا در باغچه حیاط‌شان پیدا نمی‌کنند یا در قرعه‌کشی‌ها برنده نمی‌شوند. در عوض، شانس اغلب در قالب فرصت به افراد روی می‌آورد. اغلب یک ایده مناسب که منجر به یک شانس خوب می‌شود، به خاطر ناراضی بودن دیگران از شرایط، در ذهن شما شکل می‌گیرد.

راز ششم - شانس خوب به سراغ کسانی می‌رود که آمادگی لازم را دارند.فرض کنید که شما به عنوان یک بازیگر آماتور در یک تئاتر محلی مشغول به نقش آفرینی هستید. یک تولید‌کننده بزرگ سینما بر حسب یک اتفاق تصمیم می‌گیرد که به دیدن نمایش شما بیاید و بعد چیز خاصی را در بازی شما کشف می‌کند که منجر به قرار ملاقات با شما و سپس پیشنهاد یک تست سینمایی می‌شود. آیا شما برای یک چنین موقعیتی آماده شده، تحصیل‌کرده یا مهارت خاصی را آموخته بودید؟ نه؛ شما تنها مسیری را آغاز کرده بودید. اگر شما کاری را آغاز کنید احتمال این که آن را خوب انجام دهید وجود دارد. در واقع شما یک گام به سمت رویاهایتان برداشته‌اید. اما اگر این کار را آغاز نمی‌کردید... خوب موقعیت‌های بعدی هم مسلما برایتان رخ نمی‌داد.

راز هفتم - شما هم می‌‌توانید چیزهای خوب را جذب کنید.تمام حرف سر این مطلب است که سعی کنید در درون حوادث بد، فرصت‌ها را بیابید و مهارت‌هایتان را بهبود دهید. همه افراد موفق، همواره روی آنچه می‌خواهند تمرکز می‌کنند و با تلاش زیاد به آنچه می‌خواهند می‌رسند بنابراین موفقیت و شانس‌شان تصادفی نیست. اکثر افراد موفق، صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوند چند دقیقه را صرف فکر کردن به اهداف و ارزش‌هایشان می‌کنند. سعی کنید مسوولیت موارد بد و نامطلوب در زندگی خود را به عهده بگیرید. اگر اکنون درموقعیت ناراحت‌کننده‌ای به سر می‌برید هرگز توان تغییر آن را نخواهید داشت مگر این‌که واقعیت‌ را بپذیرید که اتفاقات بد ایجاد شده را شما خلق کرد‌ه‌اید. به خود بقبولانید که شما هم مشکلاتی را ایجاد می‌کنید، در این هنگام است که شما می‌توانید آن شرایط را تغییر دهید. شاید در ابتدا این کار غیر ممکن به نظر برسد اما خوشبختانه آن‌قدر‌ها هم مشکل نیست. ذهن شما همچون یک کاسه است. اگر این کاسه با آب گل آلود پر شود، تنها کاری که باید انجام دهید این است که جریانی از آب تازه و تمیز را به داخل ظرف هدایت کنید. به زودی کاسه (یا همان ذهن شما)‌ با آب تازه و تمیز جایگزین می‌شود.

افکار روزانه خوب و تازه، چیزهایی را که در زندگی ظاهر می‌شود تغییر می‌دهد، بدون این‌که به انقلابی بزرگ نیاز داشته باشید. شما در درون خود کار می‌کنید و اتفاقات بیرونی به خودی خود خوب پیش خواهند رفت. این بدین معناست که شما با افکار قدیمی نمی‌جنگید. شما به آنها کمترین انرژی را می‌دهید. مقاومت و مقابله نمی‌کنید، بلکه به جای آن توجه خود را هر چه بیشتر روی موارد خوب و مثبتی که می‌خواهید در زندگی‌تان ظاهر شود متمرکز می‌کنید. تمامی شانس‌هایی که شما در طول زمان به آنها فکر کرده‌اید به تدریج برایتان رخ می‌دهد و یک روز بیدار می‌شوید و می‌فهمید که به فردی خوش‌شانس تبدیل شده‌اید بدون این‌که بدانید این اتفاقات چه موقع در زندگی‌تان روی داده است.

آیا این بدین معناست که شما هرگز نباید تصمیمات سخت و دشوار بگیرید یا با افراد پرتنش ارتباط برقرار کنید؟ البته که نه!‌ اما شما در هنگام گرفتن تصمیمات مشکل و یا رویارویی با افکار پرتنش، موقعیت‌ها را ساده‌تر از قبل خواهید یافت زیرا تصور واضح‌تری از اتفاقات دارید و رویدادهای زندگی در نظر شما بزرگ جلوه نخواهند کرد.

اینها 7 راز افراد خوش‌شانس است وآنها به جز این هفت مورد کار خاص دیگری انجام نمی‌دهند. در انتها بهتر است بدانید که خوش‌بینی کلید خوش‌شانسی است. اگر شما به خود القاء کنید که فردی خوش‌شانس هستید، رفتارهایی مطابق با این تفکرات خواهید داشت پس اتفاقات خوبی در زندگی‌تان رخ داده، در نتیجه خوش اقبالی به شما روی خواهد آورد. با انجام این کارها و به‌کارگیری این توصیه‌ها مطمئن باشید که شانس، در خانه شما را هم خواهد کوبید!‌