زندگی کردن زنده بودن است life is live

یک دنیا مطلب برای زندگی خوب

زندگی کردن زنده بودن است life is live

یک دنیا مطلب برای زندگی خوب

قسمت دوم و سوم از یازده تا:پول جور کردنم(پرزنت کوئست یک هفته بعد

چون می خواستم ببینم اصلا می تونم یا نه و از شما چه پنهون می خواستم معرفت رفیقامم بسنجم به چند نفری رو زدم حتی وقتی پسر همسایمون گفت50تومان دارم بدم؟گفتم نه این خیلی کمه کارم رو راه نمیندازه اگر چه2هفته بعد رفتم گفتم بدش اصلا20تومان بده گفت خرج کردم(فرصت بود دیگه معطل کردم از دست رفت).خلاصه پشتم خیلی پهن بود زنگ زدم پسر عمم سعید که گفته بود تهران داره تو یه شرکت برق کار می کنه آخه فوق دیپلم برق بود گفت واسه چی می خوای اگرچه بهم گفته بودن نگو اما گفتم واسه نتورک مارکتینگ سعید گفت چه جالب  گفتم واسه چی گفت آخه اینجا خونه مجردی دارم دیگه ،5نفریم یکی از هم خونه گیام نتورک کار می کنه اسم شرکتش رو پرسیدم گفت نمی دونم اما دوستم رو خیلی قبولش دارم یکم راجع به شرکتمون پرسید گفت می دونی یه سری شرکت هرمی تو ایران زیاد شدن اما منم مثل تو اطلاعاتی راجع به کار ندارم واسه همین با دوستم صحبت کن اگه اون تایید کرد که شرکتتون واقعا کارش درسته پول که بهت قرض می دم هیچ من خودمم میشم اولین خریدت(البته اینا خلاصه ی چندین بار تماسمون بود).خلاصه با هم خونگی سعید صحبت کردم گفت بعد از اون با یه حرفه ای ترشم صحبت کردو بهم گفتن اسم شرکتمون کیا هست و همه چیز داریم از لوازم آرایشی تا محصولات سلامتی جدید و حتی بلیط هتل بعد بهم گفت اینجوری فایده نداره و باید پاشی بیای تهران سعیدهم قبلا اینو گفته بود گفتم نت شما چقد پول می خواد گفت من با50تومان اومدم تهران تو اصلا بدون پول بیا به سعید گفتم بابام پول نمی ده خودمم پول ندارم گفت بیا کرایه راهتم می دم خلاصه پنیری که به قول خودشون گذاشته بودن کاری شد و من به سمت تهران حرکت کردم(اولین سفری که تنهایی رفتم البت به غیر از اردوها)اونجا هم قرار بود سعید بیاد ترمینال دنبالم که نیومد تلفنی یادم داد تا سر خیابونشون رفتم(دروغها از همینجا شروع شد)خلاصه رفتیم اونجا هم تو هوم آفیسشون پرزنت شدم اونجا آقای معرف گفت سعید واسه چی گفت بیای تهران گفتم گفته بیا نتورک کار کن کاش می تونستم از قیافش عکس بگیرم چشاش4 تا  شد نگا سعید کرد نگا آپلاینش کرد گفت سعید گفته بیا نتورک کار کن گفتم آره اشکال داره گفت نه بعدا فهمیدم اینا اسم دروغ گویی رو گذاشتن پنیر گذاشن یکی می گفت به من گفتن بیا نمایدگی موبایل بگیر به اون یکی گفته بودن بیا نمایندگی یخچال بگیر به یکی دیگه زنگ زده بودن گفته بودن دارم شرکت میزنم بیا مشاوره بده خلاصه سرتون رو درد نیارم یکی شرکت برق و یکی دیگه شرکت کامپیوتری.بیشتر که دقت کردم بیشترشون یا اخراجی دانشگاه بودن یا ترک تحصیلی غیر از یکیشون که بهش می گفتن حاجی حاجی زاده و می گفتن مهندس برقه،یکی دیگه از نکات مشترکشون این بود که همه شهرستانی بودن(همه خراسانی بودن) و دیگه شهریشون مال پایین محله های مشهد بود.همشون یه جمله رو از حفظ کرده بودن و می گفتن اولین روزایی که اومده بودن اینجا و فهمیدن قضیه یه چیز دیگه است ناراحت ترین کس بودن اما بعد خوشحال ترین کس بود آقا جاتون خالی بعد معرفی گتن بریم تحقیق اینقد از این دفتر به اون دفتر رفتیم که شب مثل جنازه افتادم شایعه شده بود که پول در آرین سرهنگ فلانی گفته می خواد قانون خریدن سربازی برگرده 99% شون هنوز سربازی نرفته بودن حتی یه فیلمم نشونم دادن گفتن این حاجی فلانیه نگاه کردم گفتم این چند سالشه گفت 19 گفتم کی مکه رفته گفت اینجا به گنده هامون می گن حاجی این آقای 19 ساله 3 ماهه پرشیا خریده.یکی از جلسه هاشون هم رفتم که اتفاقا همین حاجی حاجی زاده صحبت کرد می گفتن مربی رزمیه و تو بیرجند مربی نمی دونم یه آدم مهمی بوده با ماکسیمای سفیدش هم اومد همچین اومد تو همه صلوات فرستادن که چشام 4 تا شد جاتون خالی چه دادایی می کشید حرفاشم که تموم شد همه یه یا زهرای بلند گفتن پسر جفت چشام قلوپی زد بیرون تو یکی از دفتراشونم رفتیم پیش یه سرهنگ بازنشسته(البته به گفته ی خودش)که می گفت با یکی از دوستام تو دادگاه صحبت کردم و گفته اگه اصولی کار کنین هیچکس کاری به کارتون نداره،خلاصه بعد 3روز تازه فهمیدم این کیا که بعد از چند روز شد کیو آی همون کوئست اینترنشنال یا گلد کوئسته.ما اینجا به همه می گیم برنامه 3 یا 4 ساله بریز اونجا چون گفتن فقط تو تهران می تونی کار کنی گفتم بیام مثل این پسره 3 ماهه بزنم بعد برم مشهد نگفتن بابا باید بالا سر تیمت باشی گفت آره اینم خوبه،و یه چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که هر آبجکشنی که به سعید زدم می گفت از آقا محسن بپرس.راستی یه چیز جالب دیگه این بود که همه همو آقا صدا می زدن گفتم بابا رفیقین به اسم کوچیک بگو سعید چرا می گی آقا سعید گفت احترامه بر عکس اینجا که لیدرمونم به اسم کوچیک صدا می کنیم خلاصه به مجتبی نگفتم رفتم تهران واسه چی اما به سعید گفته بودم یه نت دیگه هم دیدم من اسکول رو بگو مونده بودم بین کوئست و کمپانی به این باحالی کدوم رو انتخاب کنم خلاصه چون امتحان داشتم سر4 روز برگشتم بالاخره بعد از کلی ور انداز گفتم خب اینو میشه تو شهر خودمون انجام داد پول لا اقل می دونم یک و دویست می خواد اما اونا می گفتن ما کمتر از7 یو وی کار نمی کنیم حالا 7 یووی یعنی چقد می گفت کسی ازتون پول خواست تو اگه خوشت اومده بیا آموزشات رو شروع کن(یاد داستان سینوهه افتادم می گفت برا این که پزشک شی باید بری تو معبد زندگی کنی چند ماه آموزش ببینی بعد از این که به یه کاهن تمام عیار تبدیلت کردن آموزشای پزشکی هم شروع می شد)اینا هم وقتی یه کوئستی تمام عیارت می کردن می گفتن حالا برو پول بیار که اون وقت اگه شده از زیر سنگم جور می کردی دیگه.محصولشم دیدم به درد سلامتیم می خوره اما تور مسافرتی رو می خوام چیکار(توری که از هر کدومشون پرسیم رفتین می گفت نه)اصلا نمی دونستم این تور وجود خارجی داره یا نه تازه اینجا هر چی خواسته بودم با مدرک درست نشونم داده بودن می گفت ما اسپانسر تیم ملی برزیلیم گفتم اسمتون رو رو لباسشون ندیدم گفت جام جهانی قبلی بوده و مدرکشون عکس یادگاری وی جی اسفاران رئیس کمپانیشون با رونالدینیو بود،گردن بند پاپ رو ما ضرب کردیم مدرک عکس یادگاری وی جی با پاپ و از مدلیش که تا دلت بخواد همش یه سی فایل10دقیقه ای در مورد نتورک دیدم و دیگه هر چی بود سخنرانی حلت و دکتر نبی و آزمندیان بود در صورتی که اینجا من بالای2 ساعت البته تا اون موقع مطلب در مورد نتورک و محصولات دیده بودم خلاصه اینجا رو انتخاب کردم و رفتم دنبال پور جور کردنش از آرایشگرم در خواست پول کردم تا رفیقی که چند سال ندیده بودمش حتی از4 تا برادر هر کدوم یه مقدار پول گرفتم و گفتم به بقیه نگی و رفتم سراق برادر بعدی900 جور کرده بودم که نشستم دم در تو پیاده رو و به مجتبی گفتم نمیشه هزار تومان دیگه هم نمیشه یکم فالو زد رفتم سراق بابام گفتم 300تا می خوام گفت واسه چی گفتم قضیه اینه بابام گفت بهت نمی دم بماند که می ری پول دوستات رو هم پس می دی کسی نیاد به من بگه پول دادم به ایمان می خوام نمی ده که من می گم ایمان نمی شناسم  مامانمم گفتن از این آشغالا بیاری خونه از پنجره پرت می کنم بیرون اما چون من خواستم  شد بدون1000 تومان که از بابام بگیرم البته مامانم یه رب سکه با2 تا سکه ی پارسیان داشت که واسه کمک داد فروختم نمی دونم چه جوری اما بالاخره شد

نامه ی خداحافظی محراب

ایرانیها باشم و در برنامه وی- مالزی به عنوان in-service شرکت کردم، تا بتونم باز به بچه های مجموعم کمک کنم. نمیدونید چه حال و هوایی داره وقتی نتورکتون که از بچه تون عزیز تره، بعد از 4 سال به یک میلیون نفر برسه، 80% اعضای شرکت کوئست در مجموعه شما باشند و 700 نفر از اونا در وی-مالزی شرکت کنند و بتونی اونجا کنارشون باشی و براشون in-service باشی. من با دو نفر ایرانی دیگه، in-service بودیم برای 700 نفر ایرانی در مالزی، یادش بخیر، بعضی روزها 2 یا 3 ساعت میخوابیدیم و گاهی هم تا 48 ساعت بیدار بودیم و کار میکردیم. توی وی-مالزی خیلی سعی کردم با مدیران شرکت ارتباط سازی کنم و برای ایران و ایرانیها، امتیازاتی بگیرم، با تک تک مدیران ساعتها صحبت کردم و همه قولهای زیادی دادند و آقای وی جی نیز در جلسه با ایرانیها به فارسی گفت "صبور باشید"، من اونجا مترجم آقای وی جی برای ارتباط با ایرانی ها بودم. سپس وی جی ادامه داد ما داریم تمام تلاشمونو میکنیم، ما در ایران دو وکیل حرفه ای استخدام کردیم و مشغول مذاکرات هستیم. که این مسئله باعث خوشحالی من و ایرانیها شد. در جلسه ای که بعد از کنفرانس وی در مالزی با حضور مدیران شرکت و لیدرهای کشورهای دیگر برگزار شد متوجه شدم که بعضی از مسائلی که گریبان گیر ایرانیهاست مثل دیر رسیدن محصول و... در کشورهای دیگر مثل هند، امارات، اندونزی و مالزی هم وجود دارد و حتی مسئله قانونی بودن کار کوئست هم در بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارد. آنجا بود که پاتمن گفت توقع نداشته باشید که ما بتوانیم همه مشکلات را تنها و بدون کمک شما حل کنیم، شما هم در این کار به اندازه ما مسئولید که البته از حرفش خیلی تعجب کردم چون وظایف ما در چهارچوب سازمانمون تعریف میشه و مسائل قانونی از عهده نتورکرها خارج است و در ضمن سودی که نتورکرها بابت بازاریابی میگیرن درصد خیلی کوچکی از سود شرکت است! با این وجود این جلسه باعث شد که من در تصمیم گیریها و برنامه کاری خودم تجدید نظر کنم چون فهمیدم که اول باید برای حل مشکلات به کوئست کمک کنم تا یک بستر سالم، مطمئن و قانونی را در کشورها ایجاد کنیم تا بعد بتوانم با خیال راحت، کارم را طبق برنامه ای که برای جهانی کردن نتورکم داشتم آغاز کنم.
راجع به قانونی شدن نتورک کوئست و در کل هر نتورکی در هر کشوری توضیح بدهم که کافی است که:
1-
محصولات شرکت، توسط سازمان مربوطه در آن کشور ثبت شود و مجوز واردات داشته باشد.
2-
مالیات ها و هزینه های مربوط به واردات کالا پرداخت شود.
3-
شرکت، به عنوان طرف مسئول، نمایندگی خود را در آن کشور ثبت کند.
4-
ضمانتها و تضمینهای لازم به دولت داده و سپرده شود.
5-
یک دفتر نمایندگی برای دادن خدمات مربوط به محصول، در آن کشور تاسیس و افتتاح شود
6-
کلیه عملیات مالی و جریان پولی و ارزی شرکت از مسیر بانکهای کشور انجام شود ( چیزی که دلال ها خوششون نمیاد )
7-
شرکت یک انبار کالا در آن کشور داشته باشد
و با این هدف که باید کوئست و نتورک را قانونی ادامه دهم تا بتوانم تا آخر عمر از آن لذت ببرم، پول بسازم، دوستان جدید پیدا کنم و شماره موبایلم را عوض نکنم!!! دوباره شروع کردم که البته از همان ابتدا مخالفتهای دلالان، بادمجان های دور قابلمه و مادران عروس آغاز شد که از بیان اتفاقات آن زمان صرف نظر میکنم. چند ماه بعد از وی-مالزی حدود یک سال و نیم قبل، از دفتر مرکزی شرکت در مالزی با من تماس گرفته شد و به من اطلاع داده شد که شرکت برای اظهار یک سری توضیحات به دولت هنگ کنگ و یا مالزی، درباره مسئله مالیات و نحوه تجارت خود، به کمک و شهادت لیدرها نیاز دارد و از من دعوت شد به همراه 5 نفر از لیدرهای ایرانی بلافاصله به مالزی برویم. ما هم بلافاصله حرکت کردیم و در مالزی طی دو روز کلیه روال کار را در ایران توضیح دادیم. در انتها آقای وی جی و پاتمن از من خواستند که توضیحاتی رو که راجع به مسائل کار در 2 سال آخر ( 2005 و 2006 ) دادم رو حذف کنم چون مسائلی بود درباره روزنامه ها و اتفاقات آن زمان در ایران که گفتند که این مطالب برای سابقه شرکت خوب نخواهد بود و در عوض آقای وی جی به من راجع به فعالیت وکلای استخدام شده در ایران توضیح داد و شخصا قول داد که تا یک سال آینده مشکلات حل خواهد شد. چند ماه بعد نوبت به یورو-وی-کنفرانس رسید که باز با اشتیاق برای آن ثبت نام کردم و به عنوان تنها ایرانی مقیم آسیا و نماینده ایران در آن شرکت کردم و دوباره راجع به مسائل روز ایران با مدیران شرکت ساعت ها صحبت کردم و طی جلسه ای که با آقای وی جی تا ساعت 3 صبح داشتم، متوجه شدم که شرکت وکیل های ایرانی خود را از کار برکنار کرده و خیلی خلاصه و روشن این موضوع مطرح شد که ما همیشه هر کاری که میتونیم انجام میدیم. ما الآن 8 ساله که داریم سعی میکنیم یا ایران مذاکره کنیم. اما مشکل از سمت شما و دولت شما است. شما نمیتوانید با هم متحد شوید، شما نمیتوانید یک خواسته واحد داشته باشید، دولت شما حاضر به مذاکره نیست، دولت شما نمیخواهد که کار نتورک را قانونی کند و خلاصه همه مسئولیتها و مشکلات به گردن ما و دولت ما بود. بعد از این جلسه جواب بسیاری از سئوالاتم رو گرفتم و تکلیفم روشن شد: اگر میخوام بتونم قانونی و ابدی نتورک کار کنم، نباید منتظر باشم تا دیگران راه رو برام هموار کنند، خودم باید شروع به حل مشکلات کنم. اما نتورک بود و کوئست و بیش از یک میلیون و دویست هزار نفر آدم. پس باید همه با هم دست به دست هم میدادیم تا مشکلات رو حل کنیم. دوباره برنامه کاریم عوض شد، یک ماه صرف مطالعه و تحقیق و بررسی کردم، ساعتها نوشتم و تایپ کردم، جمع بندی کردم و خط زدم. اگر یادتون باشه موقعی بود که وبلاگم رو آپدیت نمیکردم و فقط نوشته بودم که بعد از یک ماه استراحت و برنامه ریزی، با اهداف و برنامه کاری جدید برمیگردم. در این یک ماه کلیه مشکلات نتورک ایران رو بررسی، تحلیل و طبقه بندی کردم و سعی کردم، با کمک و مشورت افراد آگاه و با تجربه یک برنامه قابل اجرا برای حل قدم به قدم مشکلات بدست آورم. خلاصه این برنامه این بود که چون:
*
بعضی از مشکلات خود باعث بروز مشکلات دیگر هستند
*
بعضی مشکلات را هم زمان باید با مشکلات دیگر حل کرد
*
بعضی از مشکلات خود ریشه در مشکلات دیگری دارند
یعنی به زبان ساده تر مسائل امروز نتورک به مرور زمان و پشت سر هم ایجاد شده اند، باید از آخرین مشکل شروع کرد، لایه لایه مسائل و مشکلات را حل کرد و پایین رفت. طبقه بندی مشکلات امروز جامعه نتورک به صورت خلاصه از نظر من در 4 گروه زیر خلاصه میشود: گروه 1: باعث ایجاد التهاب در سطح جامعه و واکنش نسبت به نتورک میشود به این صورت که مسائل موجود در این گروه باعث ایجاد جو به شدت منفی و شاکی های خصوصی میشود و دولت ناگزیر باید واکنش نشان دهد شامل:
1-
دیر رسیدن یا نرسیدن محصولات
2-
درست کار نکردن نتورکرها ( دروغ گفتن ها، قولهای الکی دادن، دادن وعده های پوچ، پول – پتو، استراتژیهای غلط، سانسور اطلاعات، پارتیها و جو گیر مارکتینگ بجای پاتلاک و ... )گروه 2: باعث صدمه خوردن لیدرها و از بین رفتن پتانسیل بچه ها میشود، شامل:
1-
مسئله ایکاردهای تقلبی
2-
مسئله هک شدن ایکاردها و کوئست اکانت بچه ها
3-
مسئله هک شدن tcها
4-
مسئله خالی بودن ایکاردهای گرفته شده از دلالها
گروه 2: باعث کاهش رشد مجموعه ها و ایجاد حس بی اعتمادی بین بچه ها و لیدر ها میشود شامل:
1-
پایین بودن کیفیت محصولات ( شامل زنجیر گردن بندها، خراب شدن ساعتها و دوربینها، بسته بندی نا مناسب دوربین ها و ... )
2-
پایین بودن ارزش و قیمت محصولات در مقایسه با محصولات موجود در بازار ( روزی که من وارد کوئست شدم، یک سکه یک انسی طلا رو 860$ خریدم اما الآن ... ) گروه 3: باعث کاهش استحکام و انسجام نتورک میشود و باعث ایجاد objection میشود. شامل:
1-
نبود یک تیم فارسی زبان برای حمایت از نتورکرها و انجام کارها و درخواستها و پاسخ گویی به سئوالات آنها
2-
پایین بودن سرعت ارتباط بچه ها با شرکت به خاطر دیر جواب گرفتن از شرکت برای تماسهای تلفنی یا CRFها گروه 4: مسائل قانونی که باعث غیرقانونی بودن کوئست و نتورک مارکتینگ در ایران شده، شامل:
1-
نداشتن مجوز واردات
2-
ورود غیر قانونی کالا ها ( منبع سود دلالها )
3-
گردش مالی خارج از سیستم بانکی ( منبع سود دلالها )
4-
نبود مجوز ها و ضمانتهای لازم برای این تجارت
5- ...
وقتی به این تقسیم بندی نگاه میکنیم، به نظر من درمیابیم که میتوان سطح به سطح مشکلات را حل کرد و جلو رفت اگر:
1-
اتحاد بین لیدرها و نتورکرها ایجاد شود
2-
همه برای حل تمام مشکلات گفته شده هم هدف شوند و بهای آن را بپردازند
3-
کمپانی کوئست به خواسته های لیدرهای ایران گوش دهد و آنها را اجابت کند.
بنابراین طی چند نوبت در وی-ترکیه و دبی لیدر ها رو برای یک گرد هم آیی دعوت کردم تا نظرات و اهداف گفته شده را با آنها درمیان گذاشته و با کمک و نظر آنها، اصلاحات را از سطح اول آغاز کنیم. که البته متاسفانه جز تعداد اندکی از لیدرها، بقیه به دلیل بازنشستگی زود هنگام یا مسائل امنیتی در جلسات لیدرشیپ که به درخواست من تشکیل شده بود، شرکت نکردند. که البته خبردار شدیم که افرادی که سودشان در ناآگاه ماندن نتورکرهاست، گفتند که حضور در این جلسات باعث از بین رفتن نتورکتان میشود و لیدرها را از شرکت در آن منع کردند!
تحلیل ما از روال و نتیجه این حرکت:طی جلساتی که با تعداد کمی از لیدرها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که اگر مشکلات گروه یک حل شوند، التهاب و جو منفی جامعه تا حد زیادی کاهش خواهد یافت و لیدر ها فرصت این عمل را پیدا میکنند تا به موبایلهای خود جواب دهند! و با احساس امنیت و رضایت بیشتر در لول های پایین مجموعه خود حضور پیدا کنند و مشکلات را بررسی و به حل آن کمک کنند و در واقع راه های غلط کار را شناسایی و جلو گیری کنند. همه میدانیم که نتورک ایران پلیس و دکتر ندارد پس لیدرها هستند که مانند دکتر و پلیس دست خود آسیبها و خطا ها را شناسایی و مداوا میکنند. در واقع حل مشکلات گروه یک به کمک لیدرها انجام خواهد پذیرفت. سپس نوبت به گروه دوم مشکلات میرسد که کمپانی کوئست باید 100% همکاری کرده، بپذیرد که با یک هزینه اضافی، یک تیم فارسی زبان را برای جوابگویی به مسائل مالی بچه ها آماده کند تا کسانی که مشکل ایکارد یا کوئست اکانت پیدا میکردند بدون وابستگی به دلالها – و سلیقه ای عمل کردن دلالها - مستقیما با کمپانی در تماس قرار بگیرند و مشکلشان سریع حل شود. و بعد نوبت حل مشکلات گروه سوم بود که بعد از این گروه، با توجه به دستاوردهای لیدر ها میتوانستیم به هدف نهایی یعنی حل مشکلات گروه چهارم و قانونی کردن کار نتورک در ایران برسیم. اگر همه کوئسترها میتوانستند هم هدف و تابع قوانین یکسان باشند وبه یک سمت پرواز کنند و مشکلات گروه اول، دوم و سوم هم حل شده بود، چه آسان بود ساختن تیمی شامل از علماء، وکلا، قانون دانان، جامعه شناسان و اقتصاد دانانی که بتوانند قانونا به عنوان زبان این بدن یک میلیون نفری، از حق نتورکرها دفاع کنند و در قبال دادن امتیازات و حقوق رسمی دولت به آن، اجازه کار فعالیت برای نتورکرها بگیرند. که البته این مسئله به سود یک میلیون نفر و به ضرر دلالان بود.
روش حل مشکلات، گروه به گروه :برای حل مشکلات گروه یک باید همزمان دو اتفاق می افتاد:
1-
کمپانی کوئست با تقبل هزینه، محصولات قدیمی تحویل نداده به افراد را به کمک لیدرها پخش میکرد.
2-
لیدرها دور هم جمع میشدند، هدف مشترک تعیین میکردند، متحد میشدند و برای اصلاح روشهای غلط کار بسیج میشدند. برای حل مشکلات گروه دوم باید به سادگی شرکت کوئست از بخشی از سود خود صرف نظر میکرد و کیفیت محصولات خود را افزایش میداد.برای حل مشکلات گروه سوم باید کمپانی با پرداخت هزینه، یک دفتر Customer Support فارسی زبان در دبی یا یک کشور نزدیک به ایران تاسیس و افتتاح میکرد تا بتوانند کلیه امور مربوط به مشتریهای ایرانی را انجام دهند. برای ضرورت وجود چنین دفتر خدماتی کافی است به مشکل زبان انگلیسی، عدم تطابق زمانی ایران با هنگ کنک ( ایران و هنگ کنگ حدوده 4 ساعت اختلاف زمان دارند) و عدم تطابق تعطیلیهای دو کشور ( هنگ کنک شنبه و یک شنبه، ایران جمعه ) اشاره کنم. اگر دفتر مورد نظر ما در دبی تاسیس میشد هر مشکل یا موردی در ظرف کمتر از یک ساعت حل میشد و دیگر مسائلی مانندعوض کردن اسم ، یا بستن کوئست اکانت یا پس گرفتن TCها و ایکاردهای هک شده روزها و هفته ها طول نمیکشید! و شاهد آواره شدن کسانی که ایکاردهایشان هک میشود در خیابانهای دبی و شارجه نبودیم! و شاهد طی العرض لیدرهای مسئولی که برای گرفتن محصولات زیرمجموعه های خود باید از اجمان تا شارجه و دبی را بارها و بارها طی کنند، نبودیم! متاسفانه با تلاشهای شبانه روزی سودجویان که سودشان در ایجاد تفرقه و گلالود کردن آب و ماهی گرفتن از آن است و همچنین کمبود ارتباطات بین لیدرها موفق به ایجاد فضایی برای ارتباط موثر با لیدرها نشدیم و با تعداد اندکی از لیدر ها که در جریان موضوع بودند برای حل مشکلات گروه یک تصمیم گرفتیم که یک کار آموزشی و فرهنگ سازی جدید در نتورک را آغاز کنیم تا بتوانیم به همه سطوح نتورک چه تازه واردها و چه لیدرهای جوان اطلاعات و روشهای جدید و تکمیل شده نتورک رو ارائه کنیم و به کمک یک سیستم آموزشی طراحی شده بر اساس صداقت و دیدگاه برنده برنده، به مرور زمان دستهای غیر اصولی را از اشتباهاتشان آگاه کنیم و در تغییر مسیر به سمت نتورک سالم یاریشان کنیم. و به این صورت تصمیم گرفتیم از آقای جو فابریکاس کسی که متد آموزشی نتورک من بر اساس آموزشهای ایشان بود و به نوعی نتورک ایران مدیون ایشان هستند، دعوت کنیم تا آموزشهای 8 سال پیش خودشونو تکمیل کنند و سطوح جدیدی از آموزش را به ما ارائه دهند. تصمیم گرفته شد قبل از عملی شدن این پروژه این تصمیم کاملا محرمانه بماند. بعد از آن طی ملاقاتی که با JR ، شش ماه پیش داشتم موضوع رو راجع به کیفیت محصولات و خدمات شرکت مطرح کردم و در جواب شنیدم که در حال حاضر حقیقت اینه که خیلی از لیدر ها به شرکت میگن که ما بیشتر از محصول به تجارت اهمیت میدیم و تمرکزمون رو تجارته بنابراین JR هم تمرکزش روی تجارته نه مشکلات. که البته خیلی عصبانی شدم و گفتم فرق یک تاجر با یک کلاه بردار اینه که تاجر وقتی یک جنسی میفروشه اونو تحویل میده اما کلاه بردار بعد از فروش جنس اونو تحویل نمیده! وسپس بحث تیم خدمات فارسی زبان به میان آمد که یک کوئست نت با حدود یک و نیم میلیون ایرانی دریغ از یک نفر در کمپانی که بتواند فارسی حرف بزنه چه برسه به یک تیم customer support فارسی زبان! به JR گفتم ما مجبورت میکنیم بهترین سرویسی رو که میتونی، به نتورکرهای ایرانی بدی، باید تو دبی دفتر customer support فارسی زبان تاسیس کنی. که البته بحث های زیادی راجع به نحوه خدمات رسانی، کیفیت محصولها و موارد قانونی و ... مطرح شد که به دلیل پیروی از اصل "منفی بالا، مثبت پایین" از گفتن آن مسائل خودداری میکنم. بعد از ملاقاتم با JR به این نتیجه رسیدم که کوئست به این راحتی ها حاضر به قبول هزینه اضافی برای حمایت بیشتر از نتورکرها نیست و باید کمی روی اتحاد بیشتر پا فشاری کنیم چون فقط با اتحاد بین بچه ها میتونیم خدمات و سرویس بهتری از کوئست بگیریم. چند روز بعد برنامه اولین دوره آموزشی جو رو اعلام کردم که البته این زنگ خطری برای دلالهای سودجو بود، بنابراین بلافاصله خبر خیانت من به کوئست! و وارد شدن من به یک نتورک دیگه، دزد بودنم و .... توسط بادمجان های دور قابلمه، مادران عروس و دلالان بی شرم و حیا که کاسه داغتر از آش شده بودند پخش شد، در حالی که پاتمن به همه اعلام میکرد ما مشکلی با مهراب نداریم، فقط نمیخواهیم جو در آموزشهای مهراب شرکت کند! اما حقیقت موضوع این بود که زالوها فهمیده بودند در صورتیکه ما موفق به رسیدن به اهدافمان شویم دیگر نمیتوانند خون بدن نتورک ایران را انگلوار بنوشند چون وقتی کوئست در ایران نمایندگی رسمی داشته باشد و به قول یکی از بچه ها که رویایش یک ساختمان 20 طبقه متعلق به کوئست که وی-کنفرانسها در آن برگزار شود ( کابوس زالو ها و دلالها)، دیگر نیازی به دلالها نخواهد بود زیرا قرار بود در نتورک مارکتینگ واسطه ها را حذف کنیم! بنابراین از هیچ تهمت و حرف زشت و ناروایی در حق من دریغ نکردند. در این میان بعضی از دوستان هم با این توصیه که به فکر منافع خودت باش و مثل بقیه بازنشته شو سعی میکردند که رابطه و دوستی خود با دلالان بی شرم را توجیح کنند. خدا رو شکر اولین جلسه آموزشی جو با شکوه و آبرومندی با حضور بیش از صد نتورکر متعهد به نتورک مارکتینگ تشکیل شد و همه دیدند که در آن جلسه نه حرف نتورک دیگری بود نه حرف خیانت، فقط حرف نتورک مارکتینگ کار کردن بود و از نتورک لذت بردن و البته مشکلات نتورک ایران هم ( عمدتا مربوط به گروه یک و دو مشکلات ) به تفضیل تحلیل و بررسی شد و راهکارهایی ارائه شد که میتوانید DVD آن را تهیه کنید و خود ملاحظه کنید. البته بعد از اولین ترینینگ هم سود جویان که منافع خود را بیشتر در خطر میدیدند با کمال ناباوری هنوز میگویند که نتورک دیگری پرزنت شد! خیانت شد! و ... و با کمال بی شرمی لیدرها و بچه ها را تهدید میکنند که در دوره های آموزشی شرکت نکنند وگرنه چنین و چنان ... . روز اول ما آمدیم واسطه ها را حذف کنیم، حالا همین واسطه ها برای ما تعیین تکلیف میکنند و خود را صاحب و باعث رشد نتورک ایران میدانند!
همه میدونید با اینکه 3 ماه است که TC من بسته شده ( میتوانید برق شادی چشمان دلالهایی که از واسطه بودن بین ما و کمپانی QI به وجود آمدند و رشد کردند، هنگام اعلام این خبر به شما را ببینید ) هنوز به حمایت خودم ادامه میدم چه از طریق وبلاگ و چه از طریق پاسخ به ایمیلها و تلفنهای افرادی که با من تماس میگیرند. در این 3 ماه هر کسی با من تماس گرفته ابتدا از حال و روز TC من پرسیده و جواب شنیده که من پیگیرم. اما واقعیت این است که در این سه ماه اتفاقات زیادی افتاده که "چون منفی بالا، مثبت پایین" از گفتن آن معذورم. اما خلاصه بگویم که امروز میشنویم:
-
کتابهایی را که برای موفق شدن نوشته اند نخوانید، چون آدمهای احمق نویسنده آن کتابها هستند
-
کتابهای نتورک مارکتینگ را نخوانید چون جان میلتون فاگ، جیم رون، رندی گیج، ریچارد پو و ... نمیدانند نتورک مارکتینگ یعنی چه و بلد نیستند نتورک کار کنند
-
محصول درنتورک مهم نیست! فکر گرفتن محصولات نباشید، بیزینس انجام دهید.
-
با نشان دادن پورسانتها و کوئست اکانت خود ورودی بگیرید نه با پرزنت محصولات
-
محصولات را در جیبتان بگذارید و به کشور خود ببرید
-
لیدرهایی که قبلا با ما بودند و الآن نیستند، احمق بودند ( لیدرهای توانمندی که زمانی با تمام وجود و شرف خود کوئست کار میکردند اما ... خاموش شدند)
-
لزومی ندارد همیشه حقیقت را بگویید! این استراتژی بیزینس است!!!
-
به فکر سود خود باشید، شما مسئول سرنوشت دوستانتان نیستید!
- ...
تا به امروز هر کاری که انجام داده ام با افتخار آن را اعلام کردم. روزی که وارد کوئست شدم با افتخار ورود خود را به این تجارت جادویی اعلام کردم. اکنون به عنوان قدیمی ترین فرد فعال در کوئست در ایران، به عنوان کسی که تا به امروز علارغم تمام مسائل و مشکلات، به تعهداتم درباره پاسخگو بودن و حمایت از مجموعه ادامه دادم، به عنوان کسی که هنوز بیش از دو سوم کل مجموعه کوئست را دارم، و به عنوان کسی که خودم و تمام لیدرهایی که مستقیم با آنها کار کرده ام یا در لول اول یا دوم یا سوم لیدری من قرار گرفتند بیشترین درآمد رو در کوئست داشتیم و مدت چند سال، 10 نفر اول لیدرهای کوئست از نظر درآمد و نرخ رشد، کل تیم لیدرهای من بوده اند، من صراحتا اعلام میکنم که یک دوره طولانی به صورت غیر محسوس و غیر مستقیم در سطح مدیران شرکت و3 ماه به صورت آشکار وعلنی در سطح تواناییهای اجرایی خودم با برگزاری دوره های آموزشی نتورک، در جهت بهبود اوضاع و روابط تلاش کردم و صبر کردم با این وجود که کوئست اکانتم در این 3 ماه آخر بسته بود و اندکی دیگر هم در راستای اهدافم برای اصلاحات تلاش میکنم و صبر میکنم برای اینکه کسی فکر نکنه که اگه من تا الآن وایسادم و کار کردم، فقط به خاطر کوئست اکانتم بوده. اگر نتیجه مورد نظر حاصل نشد با توجه به مسیر فعلی کوئست، من با افتخار از کوئست خدا حافظی میکنم گرچه در هیچ زمانی، چه روزی که این کار رو شروع کردم، چه زمانی که سه ماه طول کشید تا اولین ورودیم را گرفتم، چه زمانی که در وی-کنفرانسها شرکت میکردم، هرگز فکر نمیکردم که بخواهم از کوئست به این صورت جدا شوم و خدا حافظی کنم زیرا من در زندگی ام همیشه سعی کرده ام شرکاء ، رفقا ، همراهان، همسفران، کار و بیزینس خودم را بر اساس ارزشهای مشترک انتخاب کنم نه بر اساس منافع مشترک اگر تا الآن این مسائل را بیان نکردم برای این بود که هنوز امید وار بودم که میتوان آن اتحاد را ایجاد کرد، امتیازات و خدمات مورد نیاز را از کمپانی گرفت و وضعیت نتورک و کوئست رو در ایران سامان داد.

 

منبع : وبلاگ شخصی محراب (موج آینده)

 

دعواى زوج میلیاردر برای 75 هزار تومان

دعواى زوج میلیاردر برای 75 هزار تومان

جدال زوج میلیاردر بر سر پرداخت هزینه 75 هزار تومانى دادرسى، تشکیل یک پرونده در دادگاه خانواده تهران را به دنبال داشت.

به گزارش فارس، زن 30 ساله‌اى با مراجعه به دادگاه خانواده تهران خواستار محکومیت همسرش به پرداخت نفقه شد.

این زن وقتى در برابر قاضى پرونده ایستاد درباره خواسته‌اش گفت: 6 سال قبل، پس از پایان دوران تحصیل در دانشگاه به عقد یکى از خواستگارانم درآمدم. همسرم فرزند یک مرد ثروتمند و مردى فعال و پرتحرک بود. او به خاطر تخصص در زمینه کامپیوتر در یک شرکت کار مى‌کرد و درآمد بسیار خوبى هم داشت.

پس از تولد فرزندمان احساس مى‌کردم خوشبختى‌ام کامل تر شده و خوشحال و مغرور از زندگى‌ام، از توفان حوادث غافل بودم. تا این که پدر شوهر ثروتمندم در یک سانحه رانندگى جان سپرد و ارثیه هنگفتى به همسرم رسید. شوهر جوانم که وارث چند میلیارد تومان دارایى پدرش شده بود، بشدت رفتارش تغییر کرد.

او به هر آن چه داشت قانع نبود. احساس مى‌کرد لیاقت داشتن زندگى بهتر را دارد و از انتخاب من هم به عنوان همسرش و شریک زندگى دایمى خود ناراضى به نظر مى رسید. در حالى که من هم مانند او پولدار بوده و نیازى به ثروت او نداشتم. تا این که به خاطر غیبت‌هاى طولانى او به وى مشکوک شدم و سرانجام با شنود پنهانى مکالمات تلفنى اش به راز ازدواجش با زن دیگرى پى بردم.

این زن ادامه داد: وقتى از خیانت شوهرم باخبر شدم، انتظار داشتم از خطایش شرم زده شود. اما شوهرم با جسارت خاصى در برابرم ایستاد و من و پسر چهارساله ام را بلاتکلیف رها کرد و رفت. ماه‌ها از او هیچ خبرى نشد تا این که تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم در نتیجه به عنوان ترک انفاق و ندادن نفقه از او به دادگاه شکایت کردم.

قاضى پرونده پس از ثبت اظهارات زن دستور داد، کارشناس رسمى دادگسترى با در نظر گرفتن شرایط زندگى زن و فرزند خردسالش نفقه آن دو را تعیین کند. در حالى که نفقه ماهیانه زن و پسر چهار ساله‌اش 100 هزار تومان در نظر گرفته شده بود، زن به خاطر عدم پرداخت هزینه دادرسى به مبلغ 75 هزار تومان به دادگاه لایحه‌اى داد و در آن لایحه عنوان کرد که قادر به پرداخت هزینه دادرسى نیست و این پول را باید همسرش پرداخت کند.

وى گفت: شوهرم داراى شغل پردرآمدى است. او ارثیه 300 میلیارد ریالى‌اش را نیز به صورت سپرده در بانک‌هاى مختلف قرار داده است.

خانه مسکونى‌اش هم حدود 500 میلیون تومان ارزش دارد. اما من در خانه پدرى که به من به ارث رسیده‌است به همراه پسرخردسالم زندگى سختى دارم و نمى‌توانم هزینه دادرسى را بپردازم.

مرد پس از احضار به دادگاه و شنیدن اظهارات همسرش بشدت برآشفت و با عصبانیت گفت: او دروغ مى‌گوید. همسرم میلیون‌ها تومان پول نقد در چند بانک دارد و مقدار زیادى هم به صورت وام به مادر و برادرش پرداخته و هر ماه نیز درصدى به عنوان بهره از آنها دریافت مى‌کند. حال آنکه همسرم عامل ایجاد اختلاف‌هایمان بود. پس از آنکه سند سه دانگ خانه را به نامش منتقل کردم بشدت تغییر رفتار داد. بى‌توجهى‌هاى دایمى‌اش مرا از تلاش و تکاپو انداخت. وقتى دیدم که با وجود ثروتمان احساس خوشبختى نمى‌کنم، تصمیم گرفتم تا مشکلات روحى و کمبودهاى عاطفى‌ام را با ازدواج دیگرى جبران کنم. همسرم نیز براى انتقام همه اثاثیه با ارزش زندگى و جواهراتش را به خانه مادرش منتقل کرد. او با داشتن تحصیلات دانشگاهى حاضر نیست کار کند. قصد او فقط اخاذى از من است و فقط مى‌توانم طبق دستور دادگاه هر ماه نفقه‌اش را بپردازم. اما هزینه دادرسى را قبول ندارم و آن را باید همسرم بپردازد.

قاضى دادگاه پس از تنظیم صورتجلسه دادگاه و شنیدن اظهارات زوج میلیاردر به خاطر آنکه پرداخت نفقه زن به عهده شوهرش بوده و در پى خوددارى مرد از انجام وظیفه اش، زن ناچار به ارائه دادخواست شده‌است، مرد را محکوم به پرداخت هزینه دادرسى و زن را معاف از تأمین این هزینه کرد. با اعتراض شوهر به رأى دادگاه، پرونده براى رسیدگى مجدد به شعبه (42) دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارسال شد.

هیئت قضایى دادگاه نیز پس از بررسى نهایى ضمن محکومیت شوهر به پرداخت نفقه، وى را محکوم به پرداخت هزینه دادرسى نیز کرد.

روز اول از یازده تا:جلسه ی معرفیم یا همون پرزنت

سلام اسم من ایمان در حال حضر تو ایران دارم نتورک کار می کنم و بعد از خوندن نامه ی خداحافظی محراب و دیدن فیلم جولی و جولیا تصمیم گرفتم منم هر روز یا حد اقل 2,3روزی یه بار یه ...(اسمش یادم نمیاد همون نوشتن خاطرات هر روز) رو تو وبلاگم با عنوان زندگی نامه ی یه نتورکر شروع کنم اگر چه هنوز به خودم اجازه نمی دم اسم خودم رو نتورکر بزارم چون 11ماهه دارم کار می کنم اما هنوز تیم آنچنانیی ندارم همون طور که گفتم اسمم ایمان الان11ماهه دارم کار می کنم و روی تعادل4به3 هستم که می دونم خیلی بده و به مناسبت این11ماه تصمیم گرفتم 11تا از خاطراتم رو چه بد و چه خوب بنویسم و بعد برم سراق همون هر روز نویسیم از شما خواننده های عزیز به خصوص نتورکراش تقاضا دارم همونطور که من تجربم رو با شما در میون گذشتم شما ها هم اگه جایی تو کار کردنم ایرادی دیدین حتما تو نظرات بگین تا بتونم تیمم رو اصولی تر جلو ببرم
روز اول از یازده تا:جلسه ی معرفیم یا همون پرزنت
این خاطر رو خیلی وقتا تو فالو هام ازش استفاده می کنم اون روز وقتی داشتم می رفتم دفتر مجتبی اینقد اصولی کارو بهم دعوت کرده بود که مطمئن بودم دارم میرم یه شرکت هرمی اما چون بوی پول میداد و من توی هر سوراخی که ازش بوی پول می اومد انگشت می کردم فقط رفتم ببینم چیکار می کنن.خلاصه بعد از کلی پیاده روی چون مجتبی مسیرو بد بهم نشون داده بود رسیدم.رفتم بالا من تا ائن موقع یه دفتر شرکت هرمی ندیده بودم یه خونه بود اما فرش نداشت خیلی شیک مبله و سرامیک با چند نفری که هیچ کدومشون رو کسی بهم معرفی نکرد دست دادم و با مجتبی رفتیم به اتاق انتهای راهرو داداشش که آپلاینشم بود اومد و با هم دست دادیم تو اتاق یه مبل2 نفره بود 2تا یک نفره یه میز و رو به روش یه تخته وایت برد.مجتبی کاتالوگا رو باز کرد و در مورد محصولات حدودا2 دقیقه صحبت کرد بعد تست تعادلیه محصولات رو روم انجام دادن نشستیم و یه جوون به اسم حمید اومد و کارو برام توضیح داد از5 رفتم اونجا تا 9 شب صحبت کردیم و سرو کله ی هم زدیم و سوال کردم و سوال کردم و سوال حمید گفت قبلا نت کار کرده بودی گفتم نه چرا؟گفت این سوالایی که تو می پرسی تو آموزشا برا بچه ها پیش میاد بعد نشست روی مبل و پرسید خسته نشدی گفتم نه گفت پس من یه سر تا بیرون برم بعد من و مجتبی نشستیم یکو از کلیپای کمپانی رو دیدیم حمید برگشت تازه کلی سوال برام به وجود اومده بود پرسیدم دیگه گوشام قرمز شده بود اگه یکی اسمش رو ازم می پرسید می خواستم بریزم تو ذهنم آور فلو می کردم(ذهنم سر ریز می کرد)اومدیم بیرون حمید گفت کی وقت داری آموزشت رو بزاریم گفتم آموزش واسه ی چی گفت تا کارو شروع کنی دیگه,گفتم من به مجتبی هم گفتم پول ندارم حتی50تومان فقط دوست داشتم بدونم مجتبی چیکار می کنه حمید گفت سوالی تو ذهنت مونده گفتم نه گفت پولت جور میشه,منم گفتم سوالم جور میشه امشب,گفت باشه فردا بیا بپرس راستی نگفتم دایی مجتبی که آپلاین داداشش بود رو هم دیدمش که خیلی ازش خوشم اومد اونم گفت من تا حالا واسه ی هیچ کدوم از معرفیای مجتبی نیومده بودم اما مجتبی اینقد از تو تعریف کرده بود که کنجکاو شدم بیام ببینمت خلاصه9شب رفتم بیرون و وقتی یه رب به10رسیدم خونه کلی قر قر شنیدم که کجا بودب تا این موقع شب آخه تا اون موقع که20سالم بود حتی یه روزم با دوستام نرفته بودم بیرون فقط مدزسه دانشگاه خونه همین.سرتون رو درد نیارم فردا رفتیم مغازه ی دایی مجتبی که مهندس صداش می کردن حمیدم اومد فکر نمی کردم بیاد باز پرسیدم و جواب دادن و سایت کمپانی و محصولات رو دیدیم تا این که راضی شدم ببینم ایمانی که تا الان سر هر ماه5000تومان واسه شارژ موبایلش از باباش می گرفته و اگه زودتر شارژش تموم می شد باید تا سر ماه صبرمی کرد اصلا می تونه پول جور کنه اونم1200دلار اون موقع می شد یک میلیون و دویست و پنجاه هنز تصمیم به شروع کردن نداشتم می خواستم ببینم اصلا می تونم جور کنم یا نه پول جور کدنم ماجرایی داره که تو قسمت بعدی واستون می گم